رد شدن به محتوای اصلی

Dosti 2

امادررابطه با دوستی ها فرق اینگونه تعطیلی هاومرخصی هادر روزگارامروزی با دیگرزمان دراین است که انسان امروزی جزدرتعطیلات همگانی,کمتر میتوان فرصتی را یافت که بدیداردوستی رفته وکسی رابه خانه دعوت کنیم,چون زمان مرخصی شماممکن است همزمان بامرخصی اونباشدیااوحتی تعطیلات رسمی راازمرخصی خوداستفاده نکرده باشدوبرای وقت دیگریابهتری زمان مرخصی هاهفتگی خودراکنار گذاشته است یااینکه یکی مسافرت رفته باشدوبازبگونه ای این شکل زندگی همه راازهم دورمیکند شایددرایران تابدین حددور شدنهای اجباری وجودنداشته باشد وعلت آن ازسوئی مشکلات اقتصادی مردم باشدامالااقل روابط خانوادگی باآشنایان نزدیک برای یکساعتی ودوساعتی ونیمه روزی همچنان در جریان,است که این شکل از روابط خانوادگی درخانواده های اروپائی هم وجود داردونهایت شنبه یکشنبه تعطیلات رابهم سرمیزنند اماچیزی که بیش ازهمه دراین سالها توجه مراجلب کرده است این است که مردم اروپا باوجود اینکه همان 8 ساعت کاررادرزندگی دارند وکمابیش مشکلات اقتصادی هم با گرانی وبالا بودن نرخ ها کشورها ووام هاوسودهایی بابهره ی بالای بانکهاهمان فشاریست که درایران موجوداست اماپس از کاربرخلاف بیشترما مهاجرین ,ازهر کشوری که هستیم,انرژی بیشتری دارندتاما. دوستی داشتم در محل کارکه خانمی بودبا جثه ای ظریف ودربخش بسته بندی کارمیکرد وآنچه که بسته بندی میکرددرایران کارمردی تنومند وقویست امااوپس ازکار تازه هزارکار دیگر را انجام میدادوباتنهادخترش به ماهیگیری ودوچرخه سواری وهمزمان بافصل اسکی و...کارهای متنوعی میپرداخت که خوب درهوای تابستانی اینجاکه تازه ساعت 11ونیم شب افتاب غروب میکند زومستانی که ساعت 2.ونیم 3 بعد ازظهر آفتاب پاوین میرودبی هیچ تفاوتی برای اوپس ازکار,زمان رفتن به دیداردوستان ,درگردهم آئی های که,در کلوبهای متعدد وانجمنهاودرعین حال برنامه های مدرسه ازجمله حضوردردعوتهای خانه ومدرسه ودیگر برنامه مدارس همزمان بادیگر والدین ویابه ماهیگیری وسرگرمیهای, دیگر میپرداخت وفرد صبح مجددباهمان انرژی به سر کارآمده دوبرابر یک مردکار میکردودربسته بندی وسائلی بزرگ وسنگین حتی" آخ" نیزنمیگفت واینگونه برنامه ها برای ایشان درخارج ازمحیط کارچیزی معمولی است اماوقتی که ما به منزل می امدیدم ,انقدر گرفتار کارهای خانه وبچه وخریدوغیره وقتمان پربودکه خسته ترازآن بودیم که حالا به برنامه ی خانه ومدرسه برویم اماچون موظف بودیم به خستگی تمام حضورپیدا میکردیم اما مانگونه که درفرگردهای پیشین نیز گفتم حتی اینگونه برنامه هائی که درمدارس گذاشته میشودیکنوع حالت گردهمآئی والدین هموراه باصرف قهوه وچای وکیک وشیرینی است .ومن درمیان والدین , کمترکسی را اینهمه چون خودیا همسرم خسته میدیدم وگاه فکرمیکنم ایشان باهمین برنامه های متنوع بازهم دوستیهاوروابط اجتماعی خودراحفظ کرده اند ودربرنامه فرزندانم بادوستان ایشان نیزمیبینم زندگی به روال عادی دراینجابرای همه میگذرددیدار والدین ودوستیهابرقراراست وکمتر گله وشکایتی ازدورنگیهادرمیان این دوستیها دیده میشود گاه فکر میکنم شایدعلت این باشد که ایشان اززمان تولدتازمان مرگ هرگزبه شکل ایران وایرانی فشارهای داری ونداری ومشکلات شدیداقتصادی را تجربه نکرده اند ویادهم نگرفته اندکه حتی بدانند چگونه میشودکم داشت ویانداشت ویا گرفتار بود یا مشکلاتی نطظیر مشکلات ما را درذهن خویش نیز نمیدیدند چه برسد که آنرازندگی کرده باشندوزن ومرد 50ساله به بالای ایشان درتابستان با دوچرخه به خریدمیرود وانرژی شگفقت انگیزی درپیر وجوان میبینم آنهم درتمامی سنین بازفکر میکنم خوب ایشان به ورزش به تفریح بکاروهمه ی آنچه در ندگی لازمه ی تنی سالم است وروحی شاداب بموقع میرسند درنتیجه درپیری نیزشاداب ترازمابا زندگی روبرومیشوند وبااینکه تعدادمجردها وطلاق گرفته هادرسنین مختلف امری عادیست اماشکل افسردگی های ایشان هم بمانندمانیست وبلافاصله که جدامیشوند برااساس اینکه اینجامیبایست هرخانواده ای دکتر خانوادگی خود رابه دولت معرفی کند خوددکتر ایشان باکمترین تغییری درروحیه بیمارخود ,برنامه ریزی وسیعی برای خانم واقای طلاق گرفته یاشکست خورده درعشق راباتراپیها ودرمانهای بالینی ودیدار روان پزشک ترتیب میدهد ویا اورا به مرخصی میفرستدوبه نوعی روح وجسم در همه جا چه در زندگی چه محیط کار مورد توجه دولت ورئیس وسازمان وحتی پزشکی است که معالج آدمی ست وعلت آن است که کشورهای اتروپائی برای مردم وسلامتی ایشان بسیارتلاش میکنند تا کشوری چون نروژ که جمعیت آن طی سالها با زاد ولدهاومرگ ومیرهاطی بیست سال هنوزبروی آمار بیست سال پیش است برخلاف ایران که رشد سرسام آور جمعیت وفشارهای اقتصادی دولتهای دیگر برایران همه مزید برعلت شده تا مردم در فشارهای شدید روحی جسمی باشند همه وهمه میتواند علت این باشدکهدراینسو وآنسوی آبهااینهمه انسانهااز لحاظ روحی وجسمی باهم تفاوت دارندوازسوئی هم خوب وبدهائی که آداب وروسم برای ایرانی گذاشته است دیدن خانم 50 ساله ای بروی دوچرخه برای خریددرایران نه تنها به مضحکه گرفته میشودکه احتمال نرسیدن ایشان به بقالی نیزبسیارزیاداست وهمین ورزشه چون پیاده روی ها , دویدن روزانه بعنوان ورزش درخیابان,اسکی وشنادر جاهای سربسته وبا درزمستان وتابستان عادت به ورزش ورسم استفاده ی زیادازدوچرخه و... که تن سالمی درزن 50 ساله اینجا برای دوچرخه سواری وجوددارد ومادردختران کم سن خودنیز کمتر ورزیدگی بدنی میبینیم که قادرباشد مسیری طولانی را بادوچرخه طی کندومسلم است که تن سالم روحیه ای سالم رانیزداردوانرژی بیشتری رابه آدمی میبخش که حتی زندگی ماشینی اینورآبهاهنوز برای مردم اینجورزندگی پرتنوعی ست وبرای ما پرازدردسر نوعی مصیبت وباتمام این مقایسه های باتغییر زمان وتغییر نوع حتی کارها وسرگرمیهاوقت فراغت دیروزباامروزدرجای خود همچنان نیزانجام میشودوباقاطعیت میتوانم بگویم ایشان هنوز هم زندگی میکنند وروابط دوستی وخانوادگی رابخوبی حفظ میکنندزمانی که مابرای خودمان به شخصه نیزوقت کم میآوریمچه برسد که با تفریح وشادی وسرگرمیهای بسیار زندگی کنیم. شاید شکل برنامه ریزی ما در زندگی هم دراین میان نقش دیگری را بازی کند اما همه ی این چیزها بروی هم باعث شده است که در کشورهای جهان سوم دوریها ودورنگیها وخستگی ها وبیحوصلگی ها عمق ومعنای بیشتری داشته باشد لااقل اینجا انقدر باهم صادق و رک هستند که اگر از کسی خوششان نیاید راحت باو بگویند که این دوستی رابرای خود مناسب نمیدانند وقت یکدیگر با باتعارفات ورودرباسی اینکه ,چگونه باو بگویم که من از دوستی بااو خوشم نمی اید تلف نمیکنند یا اگروقت دیدار کسی را نداشته باشندوطرف زنگ بزند براحتی وبی خجالت بگویند درحال حاضر گرفتارم وبرایم مقدور نیست شما را به خانه ام دعوت کرده یا دعوت شما را بپذیرم کسی هم ناراحت نمیشود وبه وقت یکیدیگر وزمان مراوده احترام گذاشته وقتی بدیدن کسی میروند که هم وقتش را داشته باشد هم مزاحم او نشده باشند وهم اینکه زمانی اورا ببینند که او دوست داشته باشد وقت داشته باشد ومایل باشد درکنار ایشان باشد و.اتگر ما هم میتوانستیم همینقدر باهم صادق بااشیم وبه موقعیتهای هم احترام بگذاریم بی شک دوستیها بهم نمیخورد وکسی از کسی دوری نمیکرد اما وقتی به ایرانی میگوئی ببخشید الان وقتمخیلی کم است تازه دوساعت ازاین صحبت میکند که بهتر نیست کمی بخودت استراحت بدی کاروبدو بدو را کنار بگذاری بیائی وبنشینی کپی بزنیم ... .یکدفعه میبینید دوساعت ازشما رفته هنور شما میخواهید ومجبورید بروید واو همچنان یا حرف میزند یا سوال میکند یا مدام به شما میگوید حالا یکم دیگه صبر کن منکه حرفم تموم نشده که....! شاید علت این باشد که دراروپا همه چیز تنظیم شده برروی زمان است وبخاطر بدیهوا که دراکثر اروپا یا برفیست یا بارانی ساعاتت اتوبوس وقطار وسیله نقلیه مشخص است وباازدست دادن یکی ممکن است , وقت دکتر خود را از دست بدیم واگر چنین شود ویزیت ایشان را برای اینکه وقت او را گرفته ایم باید بپزدازیم ودرهرجائی قراری بروی ساعت بگذاریم از دست دادن آنزمان برایمان بشدت گران تمام میشود این است که برای همگان دراینجا کافیست بگوئی که اتوبوس یا وسیله ی نقلیه ام را ازدست میدهم بلافاصله باشما خداحافظی میکند ومیگوید بدو تا ازدست ندهی حتی بااینکه امروزه یکربع یکبار بعلت سرما تمامی وسیله ی نقلیه پشت هم می آنید اما باز ازدست دادن یکی حتما شما را ازکاری برمانه ریزی شده میاندازد وتمام برنامه ی ترتیب داده شده ی روز شما از بین میرود وهمین برنامه ریزی دقیق میان بیرون وکار باشما ازانسان آدمی میسازد که هم رعایت دیگران را میکند هم وقت شناس است هم موقعیتها را براحتی از دست نمیدهد برای همین عجیب نیست که زندگی روزانه دراینجا برای انسانها بسیار راحت تر ازایرانی میگذرد که زیر افتاب دوساعت در ترافیکی یا تاکسی فقط مستقم میبرد یا بانک برفق ندارد از کامیپوتر پول شما را بدهد واریز کند و... هزار ویک مشکلی که درخانه وجامعه با بی برنامگی همه وقت انسان را بباد فنا میدهد وئدیگر کسی حوصله اینرا ندارد بعدازاینهمه فشارهای عصبی حالا سر راه به فاطی خانم هم سری بزند وحتی حال بقال محل را بپرسد
___...وما چون قایقی جا مانده از دریا._____
گریزی نیست
نگاهم را گریزی نیست
ز ظلمت خانه شبهای اندوهم
بسوی روشنی های سحر
در بامداد روشن فردا
که آخر نام ،،امروز ی ،،
دگر بر خود گذارد باز!!
ز فرداها دگر سـیرم
ومیخواهم دلم را در خـفا
در ظلمت آن تک اتاق کـهنه ی دیرین
ز چـشم آنهمه کاوشگران،،
بی خبر از خود،،
ولی در خـوش خـیالی های دانائی
زاسـرار نـهان ،،مـردم در خـود،،
که جز مشـتی سـخن بافـی ..
نـدارد پـایـه واصـلی
همـیشه تا ابـد پـنهان کنم
در تک اتاق خـویـش
واشـکم را به ظـلمت ها کـنم جاری!!!
چه بـیزارم زاین سـان مردمی
از سرزمین ومـأمن عـشق ومـحبتها !!
در ایـرانم ویا با نام ایـرانی!!!
چه بـیزارم ز اینـسان مـردمی
غـرقه به خـودخـواهی!!
وحـتی ازخـود
واز زنـدگـی غـافـل!!!
دگر حتی نمـیخواهم
که دستی از سر مهر ومحبت نیز
نـم اشـک دلـم را
ازشـیار چـهرهی غــمگین وغـمبارم
بــسازد پاک!
دلــم آزرده شد
از مـردم نـاپـاک!
مــرا با مـردم دنــیا...
چه خـوبان وچه بدخـواهان
دگـر هـرگـز نباشــد
کار و فردائی!!
مــرا
بااین جهانِ غـرقه در ظلمت
که خــورشیدی
به قــلب آسـمانــش
مـیدرخــشد لیک بی نور است
،، ز ظــلمت های
چــشم کـور انــسانـی ،،
دگر کاری نباشد از سر حتی...
تـفــّـنن نیز!!
مرا درخــلوتم
در ظــلمت شـبهای انـدوهـم
اگر جز سـردی غــمها...
بـرودت های تنـهائی
ویا جز آه سـردی...
از دل افــسرده ومــغموم
پــس ازایــن...
همـنشینی نیــست
ولی ایـنگونه آزادم...
که من اینـگونه بی قــید و رهــا
از دشـمنی های جـهان هــستم
اگـرچـه سـوزش دردی
درونم را
لبالــب غــرقـه در غــم
میــکند از یاد این دوران
زاین دُون مـردمـان خـالی از
ایـمان!!
رهــایم بعد ازاین امـا ...
دگـر از قـید وبـند اینـهمه تزویر
رها از دیـدن صـدها دروغ تلـخ
هـزاران جـور انـسانی...
هـزاران درد بی درمان
وصدها مـردمـی..
وامــانده در درد وپریــشانی
نـگاهم تا درون ســـینه ام
از درد مـــیسوزد
ودسـتم را تـوانی نیـــست
که بگـــشایم دمی
بر غـصه های تـلخ انـسانـی
که خـود هم یک بـشر...
یک بنـده ی خـالی ز قدرتـها
وسـرشار از غم دنـیا
هـنوزم ....
همـچنان در سـینه میـسوزم
ز این فـرق و تفاوتها!!!
****
وشـــب را دوسـت مـیدارم
که گـر نـوری درونـش نیـست
تـظاهر بر درخـشــش هم
نــخواهد کــرد!!
وپنـهان هم نمـیسازد
که جز ظلــمت ندارد
در دلـش رنـگی
ویـکرنگ است
وصدقش را
"هـمین " پُرارج میسازد

****
ولی ،،
روز وُ,درخـشش های خـورشـیدی
که روشـن ساز وپـرنور اســت
نـدارد این تـوانائی...
کـه گـوید
بردل ساده لوح انسان
که در ظـلمت فـرو رفتــیم!!!
که در تاریکی روح نگون بـختی
همــیشه
در میان صدهزاران مـردم خـاکی
غـمین وبـی کـس وتـنها
وبـی یـاریـم!!!
بـدردی هـمچنان پـابـند
وزنـجیرو گـرفـتاریم
***
و اینـها جـز فـریبی نیـست
که ما در ظـلمت وجُـرم وُ
گُـنه غـرقیـم
وخـورشـیدی به تـزویـروریـا
بر هـر گـناه تـیره انـسان
ز رحــمت نـور مــیپاشــد!!!
خــداوندم
بـزرگـی غـرق رحـمت هـاسـت
که اوهـم همچنان می بــیند و
هــمواره در هـرروز انـسانی
گــناه تـلخ انـسان را
...تـماشـائی دگـر دارد
وهــمواره بـسی
بخــشنده وپـرمــهر
امـــیداین بــشر را ...
هــمچنان دارد جـوابـی
در پس هـر یـک دعـای او!!!
کـه او یکــسر هـمه بخـشش ..
که او یکـسر هـمه
مــهر ومحــبتهاســت
خـدایـم ..
مظـهر لطف و عطـوفت هـاسـت!!!
*****
و صـد افسوس.....
ز این نیرنگهای تلخ وغـمباری
که چـشم آدمی را لحظه ای
از آن گریزی نیست
ومـن هـم باز می بینم
به نوری درخـفا ..اما
که یک تاریکی مطلـق ...
بروی روح انسانی ست!!!
***
چـنین نـوری
نمیخواهم
نمیخواهم که منهم
چــون هــمه مــردم
به خــود هـم نـیز
دروغــی گفــته
و در روشــنی های...
هــرآن روزی
ببـندم چشم خود
بر آن حـقایق ها
ویا چون دیگران.. تنها ...
به کـاوش های
رنج وغصه وانـدوهِ پـنهان
جـهان ومـردمــم باشـم!!!
کـه در این آشـکارا
درد انسـان هم
نبوده ... هرگز امـا ...
یکّه درمانی!!
مرا درسـینه
غمگین بودنم کافی سـت !!
که پنهان غصه ی دیگر کسان را
ارج بـگذارم
وگـر کاری ز دسـتم برنـمیآید
نمـک پاش دل مـردم نـباشم باز
ورنـج دیـگران را
رنـج وانـدوه دلم دانم!!!
ودر خـلوتگه خـود
برهمه دلهای غـمناک جهان خوانم
دعــائی را...
که زآن قلب خدا هم بـنگرد...
انـدوه ورنـج وغــصه ما را
که در ایـن بـودن غــمبار
هـمه تـنها دلی غـمبار
و درد آلود وغمگینیم
همه افـسرده
ازاین بی بها
دنـیای پرکـین ایـم
جـهان یکـسر نمی ارزد
به رنـجی اینچنین
درروز وشبهای منو دنیا
ولی افسوس
جهان تلخ وغمگینی سـت
جهان تلخ وغمگینی سـت!!
و ا چون قایقی جا مانده از دریا
همه وامانده در دنیا....
فقط وامانده دردنیای غمگینم

۲۸آذر - ۱۳۶۴
سـروده فرزانه شـیدا
وباز در نهایت باین نتیجه میرسیم که انسانی که برنامه ریزی درست در زندگی داشته باشد وبداند روزانه چه میکند ودر بیرون نیز همین هماهنگی را با برنامه های خود داشته باشد هم انسان موفق تر وشاد تری ست هم دوستیها ووروابط خود را حفظ میکند هم اینکه درتمامی مراحل زندگی قادر است به همه ی کارهائی که دراندیشه دارد برسد وکمتر از چیزی جا بماند یا خسته باشد پس نتیجه میگیریم برای شادابی وروح وعقل سالم به بدنی سالم نیازمندیم تا قادر باشیم همه ی آنچه در زندئگی نیازمند آنیم یک بیک انجام داده وبا برنامه ی دقیق هم روح هم روان وهم جسم خود را شاد نگه داریم و اینهمه نیز ازهمه کس وهمه چیز بخاطر روزگار عقب نمی افتیم ودوستیهای پایداری نیز هم خواهیم داشت اگر باهم صادقانه ودوستانه رفتار کنیم وزمانی که مایل بیک دوستی نیستیم وقت وزمان کسی را هم نگیریم و همچنین پائین آوردن سطح توقه از دوست وآشنا , و در زمان تقاضای چیزی نیز ,مراعات کردن موقعیت دوستان و مراعات زمان وامکان او واینکه مسمئن باشیم که ایا مایل است کاری برایمان انجام دهد یااینکه تنها مجبور شده وبه درودرباسی افتاده که قبول کرده است
حضرت علی (ع) نیز میفرمایند :
دو کلمه را هرگز فراموش مکن :
خدا را
مرگ را
دو کار را فراموش کن :
به کسی خوبی کردی
کسی که به تو بدی کرد . ـ
چهار چیز را در چهار جان نگاهدار:
۱ـ درنماز استاده ای ، دل نگاهدار
۲ـ در مجلس وارد شدن ، زبان نگاهدار
۳ـ در سفره ای حاضر شدن، شکم نگاهدار
۴ـ در خانه ای وارد شدی ، چشم نگاهدار. حضرت علی(ع)
همانگونه که توقع داریم بمااحترام گذاشته شودبدیگران وموقعیتهای ایشان نیزبایداحترام بگذاریم تاارزش دوستی ها ی خودرانیز بالا برده ودرمقام خاطره ویادما نیزوقتی ازمایاد میکنند بگوینددوست خوب وباملاحظه ای است که,وقتی بااو نشست وبرخاست کنی مجبورنیستی کسی جزخودت باشی واین نوع دوستی,یعنی,خودبودن,صادق بودن, همراه,وهمدل بودن,باملاحظه بودن وسطح توقعات خویش را ازدوست وآشنا دردوستی مراعات کردن واحترام بدوست ودوستی گذاشتن.
وازسوئی بایدگفت دوست واقعی,اول,وآخرخداست چراکه نه نامردی میکندنه بی وفائی نه حرمت میشکند نه, نارفیقی میکند, نه پشت پامیزندونه پشت توراخالی میکند,نه,درامانت ,خیانت میکند نه,ازاعتمادتوسواستفاده میکند,نه دل,میشکندکه,هرچه کند همواره وهمیشه یارویاورومحافظ,آدمیست وپس ازاونیزهمانگونه که گفتم خودمیتوانیم بهترین دوست شادی وغم خودباشیم چون هیچکس بحدما ازدرون ما باخبر نیست که قادر باشد شادی وغم مارا دردرون ماکنترل کندواین تنها در ید قدرت خود ماست که چگونه,روحیه ای رادرشرایط متفاوت ازخود بروزدهیم وچگونه برغم ومشکلالت خود فائق آمده اول به سلامتی وسپس به خردودانائی وتوانائیهای خود به شکلی معقول ودرست بپردازیم ودردرجه ی سوم ازدیرزمان نیزگفته ایم,بهترین دوست آدمی "کتاب"است به معنای اینکه,دانش تو یاوروبهترین دوست تو,درزندگی خواهدبودوچون دانش کافی نداشته باشی بهترین وبدترین"دوست" میتواننددشمنان توشده,وازتو بهره ای به,ناحق ببرندکه توازآن بی خبری وزمانی باخبرمیشوی که میبینی دیگربرای دانستن آن دیرشده است وهمانگونه که میگویند همه چیز رابه دوست واقعی خود ارزانی کن مگر اعتماد صدردصد خود که "علم ودانشِ نارفیقیِ"اوقلب یاری تراشکست, وبه,این شکل نیزمیشودگفت که,بهترین دوست انسان برروی زمین پس ازخدا"علم ودانش"است نه هیچکس دیگر!.
._____________________
*- آنکه همراه است و یاور ، هر نفس اش بهایی بی انتها دارد .*اُرد بزرگ
*- تنها راه ماندگاری هر مراوده دوستانه ایی ، رسیدن به ساختاری مشترک است .*اُرد بزرگ
*- دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خودگذشتگی نخستین پایه دوستی ست .*اُرد بزرگ
*- دوستی بیش از اندازه همانند دشمنی ترسناک است .*اُرد بزرگ
*- هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست .*اُرد بزرگ
*- برای آنکه دوستیمان پا برجا بماند بهتر است همواره میانمان فاصله ایی باشد.*اُرد بزرگ
*- اگر می خواهی دوستیت پا برجا بماند هیچ گاه با دوستت شریک مشو.*اُرد بزرگ
*- به ارزش نگاه دوست زمانی پی می بری که در بند دشمنان و بدسگالان باشی.*اُرد بزرگ
*- دوستی که نومیدنامه می خواند،همیشه سوار توو پیشداردورخیزهای بلندت خواهد شد.*اُرد بزرگ
*-هیچ گاه,هماورد خویش راکوچک مپندار,چون,اوبهترین دوست توست اوانگیزه پیشرفت وپویش,است.*اُرد بزرگ
*- خموشی در برابر بدگویی از دوستان ، گونه ای دشمنی است .*اُرد بزرگ
پایان فرگرد دوستی ●نویسنده: استاد فرزانه شیدا


   Diet Help
Cheap Diet Help Tips. Click here.
Click Here For More Information
 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

Book 11 - Bakhshe 1

آخرین نوشته استاد فرزانه شیدا در کتاب یازده جلدی بعد سوم آرمان نامه برای آنکه بزرگ شیروان را بشناسیم لاجرم باید ببینیم آنچه او باعث اش شده چه بوده و به کدام سو ما را می برد . کتاب نفیس و پر ارزش یازده جلدی "بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ" به قلم توانای استاد بانو فرازنه شیدا گنجینه ایی ست که برای تاریخ و آینده باقی خواهد ماند . استاد همدانی از سختی ها و مرارت های بانو شیدا برایم بسیار گفت و دانستم که استاد شیدا به قول جناب آقای همدانی جواهر شعر و ادب ایران زمین است . ایشان با دردهای عضلانی شدید در دست های خویش باز هم هزاران ساعت و صدهها روز از زندگی خویش را صرف نگارش این کتاب عظیم نموده است . برای این استاد فرزانه و فرهیخته کشورمان آرزوی بهروزی ، شادی و سعادت می کنیم . از شما دعوت می کنم به نظرات استاد بانو فرزانه شیدا در مورد ارد بزرگ و همچنین درد دلها و سختی هایی که در هنگام نگارش این کتاب متحمل شده اند توجه فرمایید : درطی بررسی وتفسیر فرگردهای آرمان نامه فیلسوف بزرگ وارزشمند ایرانی *ارد بزرگ همواره در این فکر بوده ام که اندیشه های ناب ومعنوی این بزرگ

جذابه های گردشگری و بی مانند لرستان

لرستان جلوه‌گاه زیبایی‌های ناب، گوشه‌ای پرفرو شکوه از فرهنگ و تاریخ ایران. دیار گنبدهای آبی و طلایی مساجدی که یادگار هنرمندان است. سرزمین مناره‌های بلند و گلدسته‌های صدای همیشه سبز اذان. اینجا لرستان است مجموعه‌ای از جلوه‌های حیرت انگیز مذهب، طبیعت و تاریخ. در جای جای این دیار دیدنی، آثار و ابنیه و ابزار و آلاتی به چشم می‌خورد که دل به تاریخ سپرده‌اند تا یاد خالقان هنرمند خود را همیشگی سازند. مناظر شگفت آور، گیسوی رها شده آبشاران، دشت‌های تا بی‌نهایت سبز، کوه‌های مغرور، تالاب‌ها این اطراقگاه‌های پرطنطنه پرندگان کمیاب، هر یک آدمی را به تحسین وا می‌دارند. ابزار و آلات سنگی و مفرغی این جان مایه هنری قوم کاسیت، راه‌ها و پل‌هایی که قدمت دو هزار ساله‌شان پر از خاطرات کوچ و ماندگاری است. رودهایی که سردرگوش صخره‌ها دنیا را صدا می‌کنند برای هر بیننده خاطره‌ای می‌شوند تا سرافرازی ایران زمین را برای همیشه در جان خود داشته باشد. استان لرستان با گسترده‌ای نزدیک به 30هزار کیلومتر مربع در غرب ایران در بخش میانی زاگرس قرار گرفته و بین استان‌های همدان، مرکزی، اصفهان، خوزستان، ایلام و کرمانشاه محصور است

کتاب نقش ارد بزرگ و احمدشاه مسعود در تغییر نام افغانستان به خراسان

نقش ارد بزرگ و احمدشاه مسعود در تغییر نام افغانستان به خراسان گردآوری و پیشگفتار : شقایق شاهی پیشگفتار : سلام بی پایان خدمت همه هم وطنان تقدیم میکنم. مدتها بود به میتینگ افغان سر نزده بودم رفتم تا ببینم چه گفتگوهای بین دوستان برقرار است که با نوشته علی احمد قندهاری ( که شخصا فکر می کنم ایشان همان دکتر سید خلیل الله هاشمیان باشد ) برخوردم . نکته جالب و اندوهناک گپ ایشان و مصداقی که برای آن آورده بودند یعنی سخنان آقای دکتر سید خلیل الله هاشمیان ! سرشار از ناسزا و دشنام نسبت به آدمهای مهم و نام آشنایی همانند ارد بزرگ و احمد شاه مسعود بود . تا جائیکه به یاد دارم احمدشاه مسعود هیچ گاه در مورد تغییر نام افغانستان نظر آشکاری نداده اند اما بنا بر دانش و خرد خود نام سخیف افغان ، که مال قبیله پشتون را شاید نمی پذیرفت . در مورد دانشمند دوراندیش ایرانی و دوست احمدشاه مسعود یعنی ارد بزرگ هم به همین ترتیب ، جای به خاطر ندارم که گفته ایی ، چیزی در مورد تغییر نام افغانستان داشته باشند . البته ایشان به نام قاره آسیا بر مناطقی که در حوزه